نتیجه که دلچسب نشد ولی خب تعطیلات شروع شد:-)
می دونین این اواخر دکتر پ یه سری کاراشو اورده تو ازمایشگاه و خب گاهی به سرگروه میگه مثلا میشه فلان روز ، فلان ساعت من برم و بعد از من شما برید؟
و خب این جمله اساسا سوالی بیان میشه ولی اصلا سوالی نیست و بعدم این طوری میشه مثه امروز که ساعت سه ما بریم ازمایشگاه !
این اخرین تست من بود .
ساعت بدن من کلا پنج و نیم صبحه و دیگه همون موقع پا میشم و اب به دست و صورتم میزنم و تو اتاقم یه چن تا حرکت ورزشی انجام میدم .
بعدم شیر و کورن فلکس می خورم و سریع اماده میشم که برم .
امروز دیگه چون ساعت سه شد برنامه صبح ازاد بودم ، و چه بسا از یه هفته قبل قرار بودایشون
رو ببرم تا گلدونشو عوض کنم .
تصمیم گرفتم با مامان برم ، البته قبلش مامان گفته بود که خب من خریدی ندارم و فقط برا همراهی میام ، بماند که ایشون رو تو گلخونه گم کردم ، بعد که گلدون رو عوض کردم و تو گلدون قبلی. این دو تا رو کاشتم ، دیدم مامان داره با چهار تا گل که تو گلدونای خوشگلم گذاشته بودشون از اون ته گلخونه میاد:-) این از مامان ما:-|
یه قانونی هم از چند وقت پیش گذاشت که وقتی تو ماشینه اهنگ خارجی ممنوع .
بعد شهاب تیام میذاره ، اونی که می خونه مست و گیجم :-| بعد بلندش میکنه و دست میزنه و به منم میگه جیغشو بکش:-)) منم که امادم همیشه ،جیغشو میکشم!( خیلی معلومه که منی که با اهنگا میرقصم پشت فرمون به کی رفتم:-) )
البته بگم که کلا واسه خاطر ریتمش گوش میده اهنگای ایرانی رو هم و با بیان عشق توشون ابراز تاسف میکنه:-) ولی خب دستشو میزنه :-)
خونه بعد از جابه جایی گلدون ها ناهار و یه کاپ قهوه خوردم و رفتم .
ازمایش رو که انجام دادم باید دو ساعت وقت میدادم بهش ، بعد با ک نشستیم فیلم دیدیم .
حالا من اصلا فکر نمی کردم که ک بخواد تو اون مدت the wolf of wall street رو ببینه! میدونین با اینکه بازیگراش عالین ولی خب اشتباه ترین اتفاق ممکن تو اون زمان انتخاب این فیلم بود:-| هرچند که بر اساس زندگی نامه یه فرد مشهور ساخته شده ولی خب تماشاش اون زمان اصلا خوب نبود ! اینکه ببینی یه نفر همه چیشو یه دفعه از دست بده زجر اوره:-|
یه چهل و پنج دقیقه از فیلم مونده بود که پاشدم تا نتیجه رو چک کنم ،جواب ازمایش منفی بود و خیال همه رو بعد از سه روز ناراحت کرد و خلاص:-|
با کلی تحلیل خوردیم به بن بست و هیچی و هیچی:-(
کاملا نا امید برگشتم خونه .
تو اتاق چشمم خورد به تختم و تغییراتش ، مامان کل محتویات تخت رو عوض کرده بود و یه جایی درست کرده که حتی اگه واقعا خوابت نیادم ، تو این وضعیت جدید تخت قطعا خوابت میبره:-)
بیست و هفتم هم گذشت و من تونستم یه روز زودتر تعطیل شم ولی میدونین راستش دوست داشتم فردا هم برم!
پ.ن: کتاب سلاخ خانه ی شماره پنج رو بهم پیشنهاد کردن و دو ساعته درگیرشم:-)
- ۹۶/۱۲/۲۷